سلنا عشق مامان و بابا

ماه ششم بارداری

1392/11/13 20:05
نویسنده : سبحان
413 بازدید
اشتراک گذاری

پرنسس مامان تواین ماه مامانی شروع بکار کرد  بخاطر تو ساندویچ ومیوه میبردم سرکا به محض اینکه چیزی میخوردم تو شیطونی میکردی پابه پای مامان از صبح وول میخوردی اما عصرها اروم وبی حرکت بودی منم منتظر میموندم تا شب آخه شبا هم زیاد تکون میخوردی دخترم نمیدونی با تکون هات چه ارامشی میگرفتم خیالم راحت میشد١١/١٠رفتم مطب دکتر علی حسینی صدای ناز قلبتو شنیدم همه چی خوب بود قربون صدای قلبت برم اونن روز اولین برف زمستون بارید همش به بابایی میگفتم سال دیگه با دخترم میریم برف بازی.١٧/١٠دوشنبه تولد مامان بود وبا عمه سعیده جشن گرفتیم یه کیک صورتی خریدیم شام هم چلو مرغ درست کردم بابا بهم زنجیر طلا داد عمه سعیده یه بلوز وشلوار واسه توخرید وچندتا لوازم ارایشی واسه من عمه سارا دمپایی روفرشی بهم داد بابا هم فرداش نرفت سرکار١٩/١٠ازمایش دیابت بارداری دادم بعد چون اهواز امتحان داشتم رفتیم اهواز٢٢/١٠جواب ازمایشو گرفتم نرمال بود.تو این ماه انقباض ماهیچه پا و درد لگن داشتم اما همه ی این دردا فدای سرت من با اینم حال میکنم.اخر ماه هم واست پوشک .کریر.ساک لوازم.حوله.شیشه خریدیم.عاشقتم دخترم بووووووووووووس

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)