سلنا عشق مامان و بابا

تیر93

1393/5/31 10:10
نویسنده : سبحان
70 بازدید
اشتراک گذاری

دخترگلی اول تیر از خواب پا شدم دیدم دوروبرت پر از مورچه هست ترسیدم بعد یادم اومد شب قبل موهاتو با روغن زیتون چرب کردم سریع بردمت دوش گرفتیم.2/4 ساعت 8.30 10 قطره استامینوفن دادم به دخترم ساعت 9 رفتیم مرکز بهداشت 2تا واکسن روی ران زدن و قطره فلج اطفال دادن دخترم اشکش دراومده بود خالجان الهام والنا هم بودنگفتن هر 4ساعت دوبرابر وزنش قطره استامینوفن بخوره وزن4800 قد 57 دور سر38.4/4 فوت خاله سیما.6/4 اولین بار سلنا رو بردم امامزاده زبیده خاتون .دخترم دستاشو نگاه میکنه ومیخوره و دوتا دستاشو به هم میگیره.1خنده9/4 بابا از بانه واسه سلنا والنا چراغ خواب شلمن خرید22/4سلنا رو با خالجان الهام والناورسول بردیم ارایشگاه اقای همتی با موزر موهاشو زدیم بعد یه شامپوی ضدشوره اطفال ایروکس خریدم  وبردمش حمام.فرداش تمام شوه های سر سلنا رفت

یادم رفت نفسم از همون ماه اول هر موقع میخواستیم عکس بگیریم نگاه دوربین میکردی  همینطور به تلوزیون با دقت نگاه میکردی.یکی یه دونه گل گلخونه چراغ خونه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)