سلنا عشق مامان و بابا

اردیبهشت93

1393/5/30 19:15
نویسنده : سبحان
107 بازدید
اشتراک گذاری

 سلام سلنا خانوم  فردا صبح بعد از تولد ساعت 7 صبح خوابت برد دکتر اطفال هم ااومد ویزیت کرد و شنوایی سنجی انجام دادن دکتر من هم اومد ساعت 10 مرخصم کردو گفت 10 روز دیگه بخیه رو بکش.ناهار رفتیم خونه خالجان رخصت عدس پلو با گوشت وکشمش خوردیم بعد با اصرار من دخترم رو بردیم حمام .منم موهامو رنگ کردم.فریبا ومریم هم بودن.به سمت اقلید حرکت کردیم 5عصر رسیدیم علی اقا جلومون گوسفند کشت  خالجان الهام وسارا هم با قران واسفند اومدن جلومون شب کباب کردن واسه منم سوپ درست کردن.خالجان الهام شب رو موند کمکم سلنا  تاصبح بی قرار بودوگریه میکرد.شیرم کم بود .شب بعد من تب .لرز داشتم.مامان جون وسبحان هم اسهال و استفراغ داشتن.6/2 الهام ومامان جون سلنا رو بردن واکسن بدو تولد غربالگری وازمایش بیلی روبین که3/12 بود یه مهتابی کرایه کردیم ودختر طلا روگذاشتیم داخلش خیلی بدش میومدفرداش7/2 ابیلی روبین9/7 شد رفتیم غربالگری شیر مادر. اولین بار به سلنا کامل شیر خودمو دادم شب از ناف سلنا خون اومد بردیمش دکتر گفت مشکل نداره.8/2 ساعت 4.30 صبح ناف سلنا افتاد9/2 سلنا از 12شب تا6 صبح خوابید خیلی خوشحال بودم بعد از چند شب خوابیدم10/2 رفتیم شیراز شناسنامه سلنا رو ساعت 11.30 گرفتیم.هوا هنوز سرد بود وما بخاری مامان جون رو کار انداختیم14/2تشکیل پروتده سلنا وزن 3300 دورسر35 عصر رفتیم بخیه رو کشیدم با خالجان الهام پیادهروی کردیم با بخیه حتی نمیتونستم بخندم.16/2 شروع قطره مولتی ویتامین وآد.که همه روپس داد و دوست نداشت.اغلب آش رشته وآبگوشت میخوردم.فامیلا میومدن دیدنی همه میگفتن شبیه باباشه.23/2 اولین تفریح سلنا خانوم باغ دایجان جلیل کباب مرغ هوا بادی بود25/2 تولد محمد خدامی پسر محسن.30/2 دخترم دلدرد داشت بردیمش دکتر کریمی واسش گل گریپ نوشت واسه من رانیتادین ومترونیدازول داد.وزن3700 دور سر35.5.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)